-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 15:29
تا نگویی حرفی تا اشارت نکنی خبر از حال تو کی دارم من؟ من فقط می دانم راه و رسمش این نیست جایت اینجا خالیست...
-
زندگی !!!
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 20:15
زندگی یعنی چه؟ فکرکردی تا حال ؟ من اگر مقصد خود راحتی خویش نهم، تو اگر ذره ای از عادت خود کم نکنی، هیچ احساس علاقه نکنیم هیچ فرصت به محبت ندهیم پس چه مفهوم دگر خواهد ماند که من و تو سر آن بحث کنیم؟؟؟ زندگی پر شدن خالی هاست جستجو در نفس مهر و سرایت به تمام جریان رگ هستی بیندیش کجا هستی و رفتن به کجا خواهد بود ...!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 12:42
شامگاهان که غروب می زند بر دل روز یاد تو لحظه به لحظه با من دل دیوانه و من می گرییم منتظر در قدم صبح و نسیم تک و تنها به تو می اندیشم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 10:39
سکوت اینجا صدای تو هوا اینجا هوای تو پر از تکرار این حرفام دلم تنگه برای تو ... ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ آسمونی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آبانماه سال 1383 08:12
خصوصیات یک شخص خوب : 1. Know how to make you smile when you are down. 2. Try to secretly smell your hair, but you always notice. 3. Stick up for you, but still respects your independence. 4. Give you the remote control during the game. 5. Come up behind you and put his arms around you. 6. Play with your hair. 7. His...
-
نامه ای به فرشته آسمانی زندگیم ...
دوشنبه 27 مهرماه سال 1383 09:14
با سلامی و کلامی دیگر باز در کوی تو دلباخته ام هر نگاهت را من مرهمی بر دل خود ساخته ام اگر از حال من خسته سئوالی داری چند وقتی است که در خانه غم این دلم سر به گریبان عزا دوخته است شده در راز و نیاز همه از فرقت یارش به بلا سوخته است با خودم می گویم کاش می شد روزی عشق را یکسره فریاد کنم آه اما افسوس بی خریدار که بازار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1383 09:58
FRIENDS FOREVER FRiends 4lyfe, THat's wut we'll alwayz be, Nothing can change that, CUz we have our friendship key. THe moments that we share, THe times we had together, WAs the funnist days of our lives, THat we always and forever remember. WE are the best of friends and we will always be, NO matter what, as long...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریورماه سال 1383 00:29
بین من و تو فاصله به اندازه نفسی است نفسی که بدون من به درون تو راه یافته تو خالی از منی اما من سرشار از تو ام دیواری بین من و تو نیست فاصله به اندازه یک چشم بهم زدن است لحظه ای چشمانت را ببند مرا خواهی دید با شاخه ای گل سرخ و احساسی به وسعت دنیا در انتظار تو ایستاده ام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 21:02
ای تو تنها فرشته ام یاد خود را فرو برده ای لابلای تمام حروف رازو نیازم عطش خواهشت هرشب قطره قطره های اشکم را می نوشد مانده ام میان ماندن و رفتن برای رفتن ، امید باید و برای ماندن ، عشق که هردو را تو به من بخشیدی ای جاودانه ترین بهانه وجودم فرشته ام با تمام وجودم دوستت دارم ......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 12:55
نگاهی از روی خشم بجای دیداری محبت آمیز جوابی تند و خفه کننده در عوض حرفهای زیبای عاشقانه پوزخندی معنی دار به تلافی اشکهای نیمه شبم ... ... اینها همه چیزهایی است که تو به من باز پس دادی و این همه برایم ارزشمندند آری من تو را دوست دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مردادماه سال 1383 23:14
شب از آن شبها که دل بارانی است خرده ذوقی باید که کویر دل من ذره ای نم،اندکی حس گیاه نوک سوزن هوس کاشتن یک گل سرخ فرصتی بهر تعلق به خدا مگر احساس کند چه هوا نمناک است کاش آسوده بخوابم امشب دل من لیک بسی غمناک است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مردادماه سال 1383 13:55
گنگ و خاموش در افتاده به خاک تیغ فریاد به رگ می فشرد خسته و بی رمق... انگار صدایی برخاست ولوله هست و هیاهوی دگر نگران پیش وی استاده و لیک خنده اش پژمرده حرفها ناگفته گفته ها نشنیده است همه سایه نفرین به سرش تایبده است خوب می اندیشد یاد می آورد آنروز که بعد از سالی عطش دیدن او داشت عزیز بعد یک عمر همه دربدری بعد یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 19:20
از پیمان تا فراموشی راهی نیست، مرا از یاد خواهی برد، آنگاه، خود را به سایه سیاه شب، تسلیم خواهی کرد...، تندیس برافراشته خاطرات با هم بودن ، از عشقم برایت میخواند، به کناری می اندازیش، شاد و سرمست از بیگانه می گویی...، صدای موزون و هیجان زده قدمهایش را می شنوی، او آمده است ، در را باز کن ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 12:58
دل تو گرمترین ایوانیست که دلم عصر به عصر پای آواز چکاوکهایش شعر چشمان تو را می خواند چشم تو چشمه شوق دل تو سبز ترین برگ بهار
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 تیرماه سال 1383 19:31
پسرک مست نگاه دختر چو گلی کز عطش آب بسی پژمردست این پسر افسردست گاهگاهی نفسی ساز کند چه بسا در نفسش عطر نگاه دختر مستی آغاز کند ناگهان جذبه دستش به تکاپو افتاد کل هستی پسر خواهش شد به سراسیمگی طوفان رفت قلم و دفتر خود را برداشت بر سر سطر چنین جمله نوشت : دوستت دارم ای باغ بهشت تو نمی فهمی اندوه مرا ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 13:15
روزی که بیایی زمان را به پیشوازت فدا می کنم روزی که بیایی جمله های ناتمامم را به عشق فرشته بودنت نثار تو خواهم کرد روزی که بیایی تنهاترین واژه غریب دلم را برای تو آواز می خوانم روزی که بیایی دوست داشتن را برایت انشا می گویم روزی که بیایی بیشتر از همیشه باز هم دوستت خوام داشت ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 19:47
خاکسترت بوی نم می دهد...، انگار همین دیروز بود که با هم مزرعه را بذر عشق می کاشتیم. خاک هم بوی عشق می داد. وقتی نم نم باران زد، به چشمانت نگریستم... تو هم به دیدگانم زل زده بودی. خیس می شدیم و می کاشتیم. یادم می آید تو از من چیزی پرسیدی که من هیچگاه جوابش را نمی دانستم. ساده گذشتیم و کاشتیم... ماهها به نظاره نشستیم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1383 14:21
همگان رفتنی اند، و خدایی که در این نزدیکی لانه ای ساخته است، منتظر می ماند، که من و تو به صف آن همگان در آییم، آه ... ، این آخر کار همه ماست عزیز، بعد عمری نکبت، سر به کودال فنا باز کنیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1383 13:15
وقتی تو هستی دیگه نگران خودم نیستم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 09:54
تازه از زیر بارون اومده بود. تنش بوی نم می داد. هنوز لباسای خیسش رو در نیاورده بود.ازش پرسیدم: « تاحالا کجا بودی؟» بینیش کیپ شده بود. همونطوری جواب داد:« رفته بودم قدم بزنم» بهش گفتم آخه آدم ناحسابی توی این بارون رفتی قدم بزنی؟ نمیگی سرما میخوری می افتی؟» زیر چشمی یه نگاه پر معنی بهم کرد و با یه لبخند تلخ،خیلی آهسته...
-
یه شعر
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 14:26
اونقده سیاه بود که سفیدی پیشش زانو زده بود. مگه میشد توی دستاش گرمی محبت رو وارونه ببینی؟ انگاری دو سه هفته بود که خورشیدو ندیده بود. کلاغا نارنجی شده یودن. درختا پیر. سال نو اومد... رز هفت رنگ باغچمون داره غنچه میده برگا در اومدن روی شاخه ها بازم بهار شد کاشکی غنچه نشکفته عشق تو هم جوونه میزد بعد از اینهمه سال....
-
پری یعنی ...
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 13:08
شبی بر ماه می کردم نظاره به سینه قلب غمگین پاره پاره از او تنها پری می خواستم من به اشک و سوز دل می خواستم من نگاهم کرد همچون عاشقانه صدایم کرد یکدم ناگهانه تو را دادم نشان و گشت خاموش ز نای جان ندا آورد بر گوش پری یعنی همیشه عشق ، رویا تمام سهم یک تنها زدنیا پری یعنی پری ، یعنی ستاره دوای درد قلب پاره پاره
-
عشق را باور کن
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 11:57
ساده گفتم ، ساده عشق را باور کن باز از پشت نگاه کار را یکسره کن دل چه تنها شده است ماه من خاموش است کاش روزی می شد رخت خود را بر بست این جهان ثانیه ایست طول عمرش منگر تا بفهمی هستی مهلتت گشته بسر عشق را باور کن هیچ تنها منشین درگذر از همگان معنی عشق ببین ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 13:20
توی گلخونه چشمات همیشه هوا بهاریست نمیشه یه روز نبینم جای چشمات اینجا خالیست --------------------------------- اینم یه شعر زبان ...! : گفته بودی اگه بیام تو شهرتون سماورو چاق میکنم توی سبزه ها چلوکباب برگ میپره . شاید همیشه بشه نیای پیش اونا بری اینجا نمونی . حرف و حدیث زیاده مال خبری از پاسبون لب باغچه های کنار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 11:25
توی این دوره زمونه فقط این دوستی می مونه ، همه چی یه جور سرابه یه تلاطم روی آبه ، کاشکی میشد باز دوباره دلو از غروب جدا کرد ، توی آسمون آبی توی چشمکا شنا کرد ، همیشه روی زمینا راه میرن قاصدکامون ، اما هیچ خبر ندارن از غم و تنهاییامون ، کاش میشد روزی تو گلدون گل خنده تو باشه ، صبح به صبح چشمای خستم با نوازش تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 دیماه سال 1382 08:14
شاید روزی دوباره بیایی. شاید دوباره مرا ببری. آنجا که هر روز انتظارش را می کشم . عزیزم قلبت را بگشا . به خانه می آیم ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 09:42
از اون بالا بالاها توی ابرا وسط آسمون آبی و بی انتها یه روز میاد . یه روز میاد اشکامو پاک می کنه . یه روز با تموم تنهاییام خداحافظی می کنم . اونوقت کوله بارمو بر می دارم توی جاره با هم بودن قدم می زنم . ادامه دارد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 09:41
از اون بالا بالاها توی ابرا وسط آسمون آبی و بی انتها یه روز میاد . یه روز میاد اشکامو پاک می کنه . یه روز با تموم تنهاییام خداحافظی می کنم . اونوقت کوله بارمو بر می دارم توی جاده با هم بودن قدم می زنم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 10:03
شاید همه چی تموم شده باشه . شاید خیلی وقته تموم شده . شاید هم یه دوره دیگه شروع شده . نمیدونم . اما هرچی که هست دیگه نمیخوام خسته بمونم . همیشه خسته بودم . همیشه تنها. اما دیگه نمیخوام با تنهایی مبارزه کنم . بالاخره تنهایی هم یه قسمتی از زندگیه دیگه . نمیشه همیشه آدم یار و یاور داشته باشه . البته من ( و شاید شما هم )...
-
قاطی پاتی ۱
شنبه 8 آذرماه سال 1382 11:22
بعضی وقتا آدم پر میشه از یه سری حرفای بی سرو ته که اگه اونا رو بیرون نریزه مثل بغض توی گلوش جمع میشن. البته اگه یه کم دقت کنی می بینی که حرفا یه جورایی به هم ربط دارن . مثل این :==> اگه برگشتی باشه آدم دلش نمیسوزه . شاید دوباره همه خستگیاشو فراموش کنه . اما گاهی وقتا آب نبات و چراغ نفتی با هم از جاده بیرون میریزن روی...