-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مردادماه سال 1382 08:57
به مادرم گفتم تو دروغ میگی به دوستم گفتم تو دروغ میگی به چشمم گفتم تو دروغ میگی به دلم چی بگم ؟ دلم هم دروغ میگه ؟
-
بوی کاه گل
یکشنبه 19 مردادماه سال 1382 20:52
باز بوی کاه گل پیچیده بود توی کوچمون . مش رضا رو میدیدم که پاچه ها رو ورمالیده و با یه حس و حالی داره کاه گل لگد می کنه . سلامش کردم . سلامم کرد . با یه خنده ای که نشون از خستگیش می داد گفت :جوان ،نمی خوای بیای به من کمک کنی ؟ خیلی کیف داره ها !!! راستش منم بدم نمیومد توی اون آفتاب یه گل بازیم بکنم . این بود که کیف و...
-
تصمیم ...
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1382 19:03
یکی بهم میگفت : ما دخترا دوست داشتنمون اینطوری نیست که اگه یکی رو دوست داشته باشیم و برامون مهم باشه بتونیم ۴۰ روز ازش بی خبر بمونیم و سراغشو نگیریم . اگه فرشته من تونسته ۴۰ روز ازم بی خبر بمونه و با وجود تلاشهای من و پیغام و پسغامای من بازم بهم زنگ نزنه پس حتما دوسم نداره دیگه . شما اینطور فکر نمی کنین ؟ به نظر شما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1382 21:58
با تو عاشقانه زیستن را می آموزم ، با تو ای بهانه سبز وجود بی آلایشم . نگاهت مرا تا انتهای خواستن می برد . کودکانه دوستت دارم . هر کلامت تیری بر ناگهان وجودم میزند . هستی را با تو تجربه می کنم . تمام هستی من در نگاهی از گوشه چشم زیبایت خلاصه می شود . آری فرشته من آسمانی ترین فرشته زمین است . با عشق او خواهم ماند تا ابد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 10:00
هر روز که از جام پا میشم ، آرزو میکنم که صداتو فقط یه بار دیگه بشنوم . هر شب که میرم توی جام میگم اشکال نداره ، فردا منتظرش می مونم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 13:02
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 21:35
سلام بعد از اینهمه انتظار با یه شور و شوقی اومدم . اومدم که برات بنویسم . مثل همیشه دلم میخواست حرف تو رو هم بشنوم . دلم میخواست به من نمره بدی . اما انگاری این بلاگ اسکایی ها دلشون نمیخواد من و تو با هم دوست بمونیم . اونا نمی خوان تو به من نمره بدی . نمیخوان نظرتو بنویسی . برای همین بخش نظر دهی وبلاگ ها رو حذف کردن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیرماه سال 1382 13:08
به امید فردا که تو را خواهم دید منتظر می مانم تا بباری پس از این و مرا خیس تماشای نگاهت سازی بدینسان که فراموش کنم جای دیدار تو در جایگه پنجره ها خالی بود ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 13:41
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 12:46
آسمان آبی بود بیشه مهتابی بود چشم دل بگشودم نگهت را دیدم عشق آغاز شده در دل باز شده ...
-
یک دوبیتی
یکشنبه 22 تیرماه سال 1382 18:34
هزاربار تو را با صدای خسته سرودم اگر به سنگ براندی مرا کنار تو بودم به ناامیدی ومحنت سخن زعشق نگفتم سر سرای دوعالم به خاک پای تو سودم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 تیرماه سال 1382 20:39
هرکس برای نوشته زیر بهترین اسم را پیشنهاد کند ، نوشته را به او تقدیم می کنم ...
-
عنوان نوشته زیر بین دوستان به مسابقه گذاشته شده است :
جمعه 20 تیرماه سال 1382 20:42
می دیدمش . تنها روی تخته سنگی کنار ساحل نشسته بود . موجها به آرامی و با لبخندی کف آلود روی ساحل می نشستند و خورشید افق را خونین رها می کرد ... . او همچنان به دور دستها خیره شده بود . می دیدمش . می اندیشید . نمی دانم به چه چیزی . اما هر چه بود غم داشت . دستهایش را زیر گونه هایش گره کرده بود و غرق در افکارش موجها را به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 11:56
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که نباشم به جهان چون تو بیایی (( چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ! ))
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 13:28
شاعری دیرینه شعر نغزی گفته: (( تا شقایق برپاست زندگی باید کرد )) تا شقایق برپاست عشق باید ورزید تا شقایق برپاست دوستت خواهم داشت ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 00:34
می زند باران به شیشه مثل انگشت فرشته ... اما درد دلامو به کی بگم ؟ آیا تو هم مثل من بی همزبونی ؟ به دیدارم بیا دلم برای تو تنگ است دلم تشنه آن صدای لطیفی است که مهربانی را بی دریغ به جای خالی ام می بخشید در کوچه های تنهایی ام کسی نیست تا با من همراه شود تو بیا که تا انتهای کوچه های صمیمیت با هم بدویم تو بیا تا دوتایی...
-
خودکشی
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 23:24
گنگ و خاموش در افتاده به خاک تیغ فریاد به رگ می فشرد خسته و بی رمق ؛ انگار صدایی برخاست... ولوله هست و هیاهوی دگر نگران با او استاده و لیک خنده اش پژمرده حرفها ناگفته گفته ها نشنیده است همه ی سایه ی نفرین به سرش تابیده است خوب می اندیشد یاد می آورد آنروز که بعد از سالی عطش دیدن او داشت عزیز بعد یک عمر همه در بدری بعد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 18:36
بازیچه دست سرنوشتیم همه بی زهد و ریا پشت بهشتیم همه در دوزخ سوزان نبــــود مارا راه چون دیده ز آب دل سرشتیم همه
-
تاب صبوری نیست
جمعه 13 تیرماه سال 1382 01:08
چند وقتی انگار راز می گویم من با تو ای پاک ترین تو همانی گفتم ؛ بی تکلف ، ساده و به زیبایی اشک ... ---------------------- داستان من و فرشته ام خیلی غمگین شده : خیلی وقته دیگه بارون نزده ، رنگ عشق به این خیابون نزده ... ، آره خیلی وقته رنگ چشماشو ندیدم ... می ترسم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 19:15
توی جانمازم یه غنچه باز شده مریم میذارم تا همیشه جلوی چشمم باشی تا بدونم چی از خدا می خوام آسمونی ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 22:06
می شود گرسنه خوابید ، می شود جاده را تشنه در نوردید ، می شود سلام نکرد ، می شود تنها در گوشه ای انشای مرگ سرود . اما نمی شود بی تو بودن را حتی برای لحظه ای به تصویر کشید . تنهایی هایم آیه های عاشقانه ای است که از سوز جانان ،جانانه به بیابان خلوت درونم شکاف می زند . آری ناگاهانه آمدی . از خواب تنهایی ام بیدار شدم ....
-
کوچه باغ خاطره ها
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 10:04
آنگاه که من و تو زیر سایه اقاقیا در امتداد نگاههایمان سراپا غرق در هم بودیم عشق نه مستی نه بلکه تو را می جستم نادانسته حدیث ناگفته به حرفی باز گفتی و مرا که در تو غرقه بودم از خود راندی ؛ باکی ندارم از هیچ کس . همه کس که تو را دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 10:23
صورتم را می تراشم و خود را می آرایم شاید فردا تو را دیدم ...
-
وقتی بیایی ...
شنبه 7 تیرماه سال 1382 10:00
وقتی بیایی زیباترین ترانه های تنهایی ام را با تو آواز می خوانم وقتی بیایی مثل همیشه بازهم دوستت خواهم داشت فرشته آسمانی ام...
-
اعتصاب غذا !!!!!!
جمعه 6 تیرماه سال 1382 20:36
باز بوی باورم خاکستــــــــری است صفحه های دفترم خاکستری است --------------------------------------- از دو روز پیش اعتصاب غذا کرده بودم . خب دلایلی داشت که نپرسید ! چون نمی تونم بگم . امروز جواب داد . امیدوارم دیگه پیش نیاد . از اینکه وقتی نبودم به من سر زدین ممنونم . دوباره براتون شعر می نویسم . دوستتون دارم آسمونی...
-
سلامی دوباره
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 22:04
من اومدم اما چه اومدنی . فرشته ام رو نمی تونم ببینم . شما بگید من چیکار کنم ؟؟؟
-
وضعیت بد دانشگاه
شنبه 31 خردادماه سال 1382 10:49
سلام . اینجا خیلی شلوغ پلوغه . احتمالا یکی دو روز درگیر باشم . سر بزنید . اخبار جدید دارم ...
-
حماسه ...
جمعه 30 خردادماه سال 1382 14:26
من و تو می دانیم شکوه ها بسیار است درد ها ، زخم زبانها ، گله ها بسیار است من و تو می بینیم شب چنان تیره و تار می خراشد دل پر وحشت روز من و تو می باید راه تکرار بر آوارگی آزادی سد سازیم من و تو می باید همه جا طعنه بیداد اساطیر زمان را به هم آهنگی خود خرد کنیم من و تو می دانیم من و تو می خوانیم : ما به اندازه ما حق...
-
یاد تو ...
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 12:19
توی جا نمازم یک غنچه شکفته مریم میذارم تا همیشه پیش چشمام باشی تا فراموش نکنم از خدا چی می خوام دوستت دارم آسمونی
-
روزی که بیایی ...
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 10:35
روزی که بیایی زمان را به پیشوازت قربانی خواهم کرد روزی که بیایی جمله های ناتمامم را به عشق فرشته بودنت نثار تو می کنم روزی که بیایی تنها ترین واژه غریب دلم را با تو آواز می خوانم روزی که بیایی دوست داشتن را برایت انشا می گویم روزی که بیایی باز هم مل همیشه دوستت خواهم داشت ...