تاب صبوری نیست

چند وقتی انگار
راز می گویم من
با تو ای پاک ترین
تو همانی
گفتم ؛
بی تکلف ، ساده
و به زیبایی اشک ...

----------------------
داستان من و فرشته ام خیلی غمگین شده : خیلی وقته دیگه بارون نزده ، رنگ عشق به این خیابون نزده ... ، آره خیلی وقته رنگ چشماشو ندیدم ... می ترسم ...

توی جانمازم
یه غنچه باز شده مریم میذارم
تا همیشه جلوی چشمم باشی
تا بدونم چی از خدا می خوام
آسمونی ...

می شود گرسنه خوابید ، می شود جاده را تشنه در نوردید ، می شود سلام نکرد ، می شود تنها در گوشه ای انشای مرگ سرود . اما نمی شود بی تو بودن را حتی برای لحظه ای به تصویر کشید . تنهایی هایم آیه های عاشقانه ای است که از سوز جانان ،‌جانانه به بیابان خلوت درونم شکاف می زند . آری ناگاهانه آمدی . از خواب تنهایی ام بیدار شدم . ساده و آهسته کنارم آرمیدی . گدازه های نگاهت درونم را به آتش کشاند و لبخند زلالت مرا تا اوج صداقت پرواز داد . و تو اکنون در قلبم خانه داری . تنها و بی صدا . من دیگر تنها نیستم و تو دیگر نمی روی . تو درون من بزرگ می شوی و می مانی .
ای آسمانی ! قدمهایت بر چشمان آسمانی ام ، بر دل آسمانی ام . تو را می ستایم و باورت دارم . سادگی هایم را زیر پایت می اندازم و غرورم را به پاس مهربانی هایت به تو می بخشم .
یادت باشد می پرستمت فرشته آسمانی ام ...