توی این دوره زمونه فقط این دوستی می مونه ، همه چی یه جور سرابه ‌یه تلاطم روی آبه ، کاشکی میشد باز دوباره ‌دلو از غروب جدا کرد ،‌ توی آسمون آبی توی چشمکا شنا کرد ، همیشه روی زمینا راه میرن قاصدکامون ،‌ اما هیچ خبر ندارن از غم و تنهاییامون ،‌ کاش میشد روزی تو گلدون ‌گل خنده تو باشه ، صبح به صبح چشمای خستم با نوازش تو واشه ،‌ کاش میشد این دل تنها یه روزی تنها نباشه ، کاش میشد عطر لباست توی لحظه هام بپاشه ، همیشه به این امیدم که یه روز بیای کنارم ،‌ سر بذارم روی سینت بگم هیچ غمی ندارم ، آخه مهربون ،‌ طلایی ،‌عسلی ،‌ عزیز جونم ، شعر دوست داشتنتو هر روز و هر ساعت می خونم ،

شاید روزی دوباره بیایی. شاید دوباره مرا ببری. آنجا که هر روز انتظارش را می کشم . عزیزم قلبت را بگشا . به خانه می آیم ....

از اون بالا بالاها توی ابرا وسط آسمون آبی و بی انتها یه روز میاد . یه روز میاد اشکامو پاک می کنه . یه روز با تموم تنهاییام خداحافظی می کنم . اونوقت کوله بارمو بر می دارم توی جاره با هم بودن قدم می زنم . ادامه دارد...