توی جانمازم
یه غنچه باز شده مریم میذارم
تا همیشه جلوی چشمم باشی
تا بدونم چی از خدا می خوام
آسمونی ...

می شود گرسنه خوابید ، می شود جاده را تشنه در نوردید ، می شود سلام نکرد ، می شود تنها در گوشه ای انشای مرگ سرود . اما نمی شود بی تو بودن را حتی برای لحظه ای به تصویر کشید . تنهایی هایم آیه های عاشقانه ای است که از سوز جانان ،‌جانانه به بیابان خلوت درونم شکاف می زند . آری ناگاهانه آمدی . از خواب تنهایی ام بیدار شدم . ساده و آهسته کنارم آرمیدی . گدازه های نگاهت درونم را به آتش کشاند و لبخند زلالت مرا تا اوج صداقت پرواز داد . و تو اکنون در قلبم خانه داری . تنها و بی صدا . من دیگر تنها نیستم و تو دیگر نمی روی . تو درون من بزرگ می شوی و می مانی .
ای آسمانی ! قدمهایت بر چشمان آسمانی ام ، بر دل آسمانی ام . تو را می ستایم و باورت دارم . سادگی هایم را زیر پایت می اندازم و غرورم را به پاس مهربانی هایت به تو می بخشم .
یادت باشد می پرستمت فرشته آسمانی ام ...

کوچه باغ خاطره ها

آنگاه که من و تو
زیر سایه اقاقیا
در امتداد نگاههایمان
سراپا غرق در هم بودیم
عشق نه
مستی نه
بلکه تو را می جستم
نادانسته
حدیث ناگفته به حرفی باز گفتی
و مرا 
که در تو غرقه بودم
از خود راندی ؛
باکی ندارم
از هیچ کس . همه کس
که تو را دوست دارم