همان پنجره قدیمی
همان پرده زخمی
همان بدن نیمه عریان ،
با پوشش اندکی از توری
همان میز و همان صندلی
همان قلم و مرکب
همان صفحاتی که در آن
سالهاست
برای معشوقت نامه می نگاری
همان نگاه سحر آمیز
از لای زخم پرده کرباسی
همان تختی که هر شب
زیر نور لطیف مهتاب
روی آن می خوابی
همه دارایی من
همین هاست ...