تازه از زیر بارون اومده بود. تنش بوی نم می داد. هنوز لباسای خیسش رو در نیاورده بود.ازش پرسیدم: « تاحالا کجا بودی؟» بینیش کیپ شده بود. همونطوری جواب داد:« رفته بودم قدم بزنم» بهش گفتم آخه آدم ناحسابی توی این بارون رفتی قدم بزنی؟ نمیگی سرما میخوری می افتی؟» زیر چشمی یه نگاه پر معنی بهم کرد و با یه لبخند تلخ،خیلی آهسته با دستش روی میزو نشونم داد و گفت : « دوست را زیر باران باید دید...» نگاه که کردم دیدم یه دسته گل رز بارون خورده با یه روبان سفید روی میزه. جلوتر رفتم. روی دسته گل یه کارت بود که روش نوشته بود :« آسمانی ترین ، دوستت دارم »
نظرات 4 + ارسال نظر
فرشتـــه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:15 ب.ظ http://angelmonolater.persianblog.com

سلام. دیرUp Date کردی ولی محشر نوشتی!

الهام - بی نام دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:20 ب.ظ http://eligoli.blogsky.com

سلام
خیلی پستت عالی بود .
خوشال باشی

دنیا چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:55 ق.ظ http://donyayeman.blogsky.com

سلام.خوبی؟.
خیلی ناز بود...
شاد باشی .قربانت

فــرشتــــه پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:46 ب.ظ http://Angelmonolater.persianblog.com

سلام یاسر جون..کجایی بابا .چرا نیستی؟ نکنه دوباره یه اتفاق بدی برات افتاده؟؟:)):)):)):

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد