بعضی وقتا آدم پر میشه از یه سری حرفای بی سرو ته که اگه اونا رو بیرون نریزه مثل بغض توی گلوش جمع میشن. البته اگه یه کم دقت کنی می بینی که حرفا یه جورایی به هم ربط دارن . مثل این :==>
اگه برگشتی باشه آدم دلش نمیسوزه . شاید دوباره همه خستگیاشو فراموش کنه . اما گاهی وقتا آب نبات و چراغ نفتی با هم از جاده بیرون میریزن روی سر من . سماور برقیمون چند روزیه که تو رو توی خیابونا پلیس نمیبینم بیاد . ترافیک خیلی داغه لطفا آب سرد بریز روی دلت تا غم و غصه هات یادت بره . اگه یه دفعه دیگه بیای پاتو بذاری روی پام میشه دودفعه . اونوقت من ار ته دل فریاد میخورم زمین . جای خیلی زیباییه اما باید با نامزدت بری . البته اگه ماشینت سرما نخورده باشه . از تنهایی دارم کباب خوردی افطاری ؟ چرا برای من نیاوردی ؟ ! خیلی دوستت دارم خیلی آسمونی...
بابا این دیگه از قاتی پاتیم گذشته که! تشریف بیارین اون ورا
یاسر ! حالت خوبه ؟
پسر جان تو اینجوری نبودی .
این ناله های سرد و گرم که کلن متوقف شده و لینکش تو وبلاگ من هس همش تو همی مایه هاس . دیدیش ؟
خوشال باشی
خیلی جالبه...
داشتم فکر میکردم من همش تو سرم کلمات همینجوری میچرخن...
ویلاگ خیلی قشنگی داری :)
HAVE A NICE DAY
سلام یاسر جان.خوب مینویسی ولی ای کاش...........
امید عشق زندگی و گذشت زمان با همه بدیا و خوبیاش .
خوش باشی عزیز.