خالی بود
اما پر بودم از حرفهای نگفته
تهی بود
اما لبریز بودم از حادثه های ننوشته
آرام بود
اما می سوختم از شعله های بی خبری
ساده و آهسته ،
آری ، عشق را برایش سروده بودم
شعر نمی خواند . او اصلا شعر دوست نداشت
شاعرانه دوستش داشتم . و برایش بارها گفته بودم
اشتباه بود گفتن ، اشتباه بود
کاش با او از دوست داشتن نمی گفتم
آنگاه دوستم می داشت .
ماه را چه ساده لوحانه تماشا می کرد
و طعم هوا را گس می پنداشت
از خیس شدن می هراسید و در آب لانه داشت
آسمان را آبی نمی دید و زمین زیر پایش سفت نبود
او شنا نمی دانست ،
‌چون من در چشمانش غرق شده بودم ...
نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:13 ب.ظ http://rahai.persianblog.com

بهشت شنبه 19 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:14 ب.ظ http://nochagh.blogsky.com

سلام یاسر پارسال دوست امسال آشنا
چی شده مدت مدیدی است شما را ندیده ام؟بوده ایی و من چشم بصیرت نداشته ام یا ....؟
امروز خوشحالم که بار دیگر در چنین روزی ملاقاتت می کنم این فردا روز بر شما نیز مبارک باد

[ بدون نام ] یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:15 ق.ظ http://pary.blogsky.com

یاس یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:43 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

خیلی قشنگ بود

صنم دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:43 ق.ظ http://sogmad.blogsky.com

زیبا می نویسی یاسر جان ... موفق باشی و پیروز ...

میم چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ق.ظ http://specialmoments.blogsky.com

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد