گنگ و خاموش
در افتاده به خاک
تیغ فریاد به رگ می فشرد
خسته و بی رمق ؛
انگار صدایی برخاست...
ولوله هست و هیاهوی دگر
نگران با او استاده و لیک
خنده اش پژمرده
حرفها ناگفته
گفته ها نشنیده است
همه ی سایه ی نفرین به سرش تابیده است
خوب می اندیشد
یاد می آورد آنروز که بعد از سالی
عطش دیدن او داشت عزیز
بعد یک عمر همه در بدری
بعد یک سلسله خونین جگری
آن که را چشم به او دوخته بود
دست در دست دگر یافته بود...
سلام دوست عزیز.
ممنون که به سرزمین من امدی.
ولی لطفا تو از غم ننویس.
امروز به خونه هر کس که میرم از غم و افسردگی ناله کرده
یاسر خان ببخشید ولی اشتباه
رفت اماعیب نداره این اشتباه می تونه بهونه ای برای آشنایی باشه از اینکه به من سر می زنی خوشحالم
hi
your weblog is very cool
good luck
bye
مثل همیشه !
خوب
یه وقت به من سر نزنیا !
خوشال باشی
سلام دوست عزیز... موفق باشی ... خیلی قشنگ مینویسی
مطالب بروز شد:16/4/1382):::::::::فاش کردن نام نویسندگان وبلاگهای فاحشه و هستی::::::::::شعر قاضی مرتضوی::::شعر دانشجو:::بمن میگن پسر ارباب:::::دانشگاه 1 هفته تعطیل هست:::::انصار جنایت میکند بوش حمایت میکند
موفق باشید